آجیل ایران یتیم شد

آجیل ایران یتیم شد

به گزارش تولیدو نوشتن از مرگ دشوار است؛ به خصوص مرگ كسانی كه احساس می نماییم به این زودی ها دنیا را ترك نمی كنند. روز گذشته خبر درگذشت جلیل تواضع را كه شنیدم، در عین ناباوری خاطره آن روز در ذهنم نقش بست. همان روز كه برای انجام یك مصاحبه به دیدن ایشان در دفتر مركزی آجیل و خشكبار تواضع رفتم. فروشگاه تواضع زیر پل پارك وی را بیشتر تهرانی ها و حتی مسافران می شناسند.



به گزارش تولیدو به نقل از ایسنا، «دنیای اقتصاد» در ادامه نوشت: حاج آقا تواضع اغلب پشت پیشخوان فروشگاه می نشست. آن روز هم همان جا بود. چند دقیقه ایستادم و به او نگاه كردم. هنوز خودم را معرفی نكرده بودم. می خواستم از دور ببینم چگونه رفتار می كند. خونگرم بود و اهل خوش و بش. سرزنده بود و پای كار. یادش بخیر؛ اوایل دی ماه سال گذشته بود. در طول مصاحبه ام با ایشان، چند بار مشتش را از آجیل و خشكبار پر كرد و در جیبم ریخت. لهجه غلیظ تركی اش اینقدر شیرین بود كه دوست نداشتم پاسخ سوالاتم را كوتاه بدهد. به راستی كه مانند نام خانوادگی اش، متواضع بود.

در ابتدا فكر می كردم دفتر جداگانه ای دارد و می توانیم برویم صحبت هایمان را آنجا ادامه دهیم اما خبری از دفتر نبود. حتی اتاق جداگانه و ویژه ای هم نداشت به جهت اینكه چند ساعت را تنها بنشینیم و گپ بزنیم. پشت سرش راه افتادم به انتهای فروشگاه. جایی شبیه به پستو بود. گفت همین جا بنشینیم و حرف بزنیم. یك صندلی بیشتر آنجا نبود. گفتم حاج آقا شما اینجا بنشینید، من می ایستم. صندلی را به یكی از گونی های پر از آجیل و دربسته آنجا نزدیك كرد و گفت تو هم روی این گونی بنشین. خنده ام گرفته بود؛ توی دلم می گفتم فقط توی انبار و روی گونی ننشسته بودم برای مصاحبه كه آن هم امكان پذیر شد.

الان كه به آن لحظه ها فكر می كنم، خنده ای تلخ روی لبم می آید. آرام صحبت می كرد. چون لهجه غلیظ هم داشت دائم مجبور بودم از ایشان بخواهم كه باردیگر جمله اش را تكرار كند و گوشم را تیز می كردم تا متوجه شوم. حاج آقا تواضع هم با حوصله تر از این حرف ها بود و باردیگر صحبت هایش را تكرار می كرد. از صحبت هایش مشخص بود كه چقدر پدرش را دوست داشت. یك خط درمیان به هر بهانه ای، از پدرش یاد می كرد. در فروشگاه و پیش از انجام مصاحبه، عكس پدر را به یكی از مشتری ها نشان داد و اظهار داشت: «حاج آقا تواضع اصلی ایشان هستند.»

زندگی اش را روایت كرد. از كودكی اش اظهار داشت كه متولد سال ۱۳۱۵ است و در محله احراب تبریز به دنیا آمده است. از چهارسالگی به مكتب رفت و از هفت سالگی در كنار درس خواندن، نزد پدرش در كاسبی كسب تجربه نمود. البته تا كلاس چهارم ابتدایی درس خوانده بود و به علت علاقه به كار، مدرسه را رها كرده و وارد بازار شده بود. حاج آقا تواضع می اظهار داشت كه آن زمان جنگ آلمان و روس ها تمام شده بود و روس ها به آذربایجان آمده بودند و وضعیت خوبی نداشتند. بنابراین هم برخی از آنها از مغازه ها دزدی می كردند. پدرم مرا واداشته بود كه مراقب مشتری ها باشم. البته در بو دادن آجیل هم از من كمك می گرفت. چون حساب و هندسه ام خوب بود، در حساب و كتاب هم به او كمك می كردم، چون پدرم سواد نداشت.

فروش خشكبار و آجیل، شغل ۱۲۷ ساله خانواده تواضع است. حاج آقا اظهار داشت كه پدرش نام «تواضع» را در تبریز برای نخستین بار روی مغازه آجیل فروشی اش گذاشته و فرزندان هم با همان نام، كسب و كار پدر را ادامه داده اند.

مرحوم جلیل تواضع ۳۸ سال با پدر و برادرهایش كار كرد. پس از فوت پدر، برادرها هم كاسبی هایشان را مستقل كردند. جلیل كه فرزند دوم خانواده بود، مغازه ای را سرچهارراه آبرسان تبریز خرید و مشغول به كار شد. اما وقتی دخترش ازدواج كرد و به تهران آمد، همسرش نتوانست دوری از فرزندش را تحمل كند، بنابراین با دو فرزند، راهی تهران شد. اما حاج آقا در تبریز ماند. البته دیری نپایید كه او هم دوری از خانواده را تاب نیاورد و راهی پایتخت شد. خانه تبریز را فروخت و همان مغازه زیرپل پارك وی را خرید. می اظهار داشت: «آن زمان اطراف مغازه خانه های زیادی نبود ولی من آنجا را دوست داشتم. اعتقادم همیشه این بود كه برای شروع باید جایی را بخرم كه هنوز رشد نكرده است. قیمت مغازه هم ۵۹ میلیون تومان بود. به یاد دارم تاریخ افتتاح مغازه همزمان شد با برگزاری اجلاس سران كشورهای اسلامی. پس از آن مغازه ۸۵ متری ما روز به روز وسیع تر شد.»

توسعه خشكبار و آجیل تواضع تا جایی ادامه یافت كه امروز به قول بسیاری، یكی از معروف ترین برندهای ایرانی در دنیاست. آن روز از حاج آقا پرسیدم چرا هنوز هم پشت دخل می نشیند و كار می كند؟ پاسخ داد: «هنوز علاقه دارم بیایم سر كار. دوست ندارم در خانه بنشینم. چقدر به در و دیوار خانه نگاه كنم؟ حوصله ام سر می رود. می آیم فروشگاه مردم را می بینم و با آنها گپ می زنم. این لطف خداست كه در ۸۲ سالگی هم می توانم مفید باشم و پاسخگوی مشتریان. الان از زندگی خیلی راضی هستم.»

حاج آقا تواضع روز گذشته درگذشت اما حتما كسانی كه او را از نزدیك می شناسند، هیچ گاه چهره خندانش را فراموش نمی كنند. من هم خدا را شاكرم كه توانستم چند ساعتی با او بنشینم و هم صحبت شوم.

در نهایت اما نوشتن از مرگ دیگران، همیشه دشوار است؛ به خصوص اگر چند ساعت را كنارشان نشسته باشی و خاطره سازی كرده باشی. یاد و نام كارآفرینان بزرگی كه بین ما نیستند، همچون حاج آقا تواضع، گرامی و مانا.




1398/08/20
10:38:22
5.0 / 5
4680
تگهای خبر: اقتصاد , بازار , خرید , فروش
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۴ بعلاوه ۴
تولیدو